شیشه ای می شکند
یک نفر می پرسد
چرا شیشه شکست؟
مادر می گوید
شاید این رفع بلاست
یک نفر زمزمه کرد
باد سرد وحشی
مثل یک کودک شیطان آمد
شیشه ی پنجره را زود شکست
کاش امشب که دلم
مثل آن شیشه ی مغرور شکست،
عابری خنده کنان می آمد
تکه ای از آن را برمی داشت
مرهمی بر دل تنگم می شد
اما امشب دیدم
هیچ کس هیچ نگفت
غصه ام را نشنید
از خودم می پرسم
آیا ارزش قلب من
از شیشه ی پنجره هم کمتر است؟
دل من سخت شکست اما،
هیچ کس هیچ نگفت و نپرسید
چرا؟
صیدافتاده به خونم تو چهسان میگذری غافل از اندوه درونم؟ قشنگه از دست ندینش حتما بخونیدا...
به نام خدای خالق انسان به نام انسان خالق غم ها به نام غم ها به وجود آورنده ی اشک ها به نام اشک تسکین دهنده ی قلب ها به نام قلب های ایجادگر عشق وبه نام عشق
زیباترین خطای انسان