-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 9 اردیبهشت 1399 05:55
چه وبلاگ داغونی... نه میشه قالب داشت، نه هیچی... چقد بی روح شده... من به عشق قالب قشنگم اومده بودم... خیلی خراب شده...
-
دوباره اومدم...
دوشنبه 8 اردیبهشت 1399 07:52
سلام، اخرین بار که اومدم اینجا ایمیلشو عوض کردم، بعدها اون ایمیلو حذف کردم. امشبم بعد 3 ساعت تلاش و کلی فشار اوردن به مغزم تونستم یادم بیاد ایمیلم چی بود، بعد دوباره ایمیلو ساختم و ایمیل ریکاوری برام فرستاده شد، دوباره اومدم تو خونم. چه خوبه که تونستم وارد شم.
-
دیوار
یکشنبه 5 آذر 1391 11:50
بعضی ها تو زندگیت نقش دیوارو دارن...!! نه دوس داری خرابش کنی...!! نه میتونی بهش تکیه کنی
-
بی مقصدی!
دوشنبه 24 مهر 1391 21:49
می روم...به کجا؟ نمی دانم ....حس بدی ست... بی مقصدی! کاش نه باران بند می آمد... نه خیابان به انتها می رسید...
-
الا...
دوشنبه 20 شهریور 1391 17:06
الا یا ایها الساقی ادر کاسا ونا ولها نمانده امن عیشی تا کنم پروا . ز محملها همه کار رفیقان است خودکامی و بدنامی فتاده پستی و مستی به جای عشق در دلها
-
حرف هایم...
چهارشنبه 17 خرداد 1391 19:14
گهگاه حرفهایم را برای نان ریزه های حیاط خانه مان میریزم شاید گنجشکان حوالی هضمشان کردند ... !!!
-
منم مثل تو دلتنگم
چهارشنبه 20 اردیبهشت 1391 19:00
کاش می توانستم راحت حرف بزنم ... چیزی بگویم از دلتنگی ... میان آدم های دلتنگی که در این اتاق مجازی جمع شدند ... فقط می گویم منم مثل تو دلتنگم
-
می خواهم بر گردم به روزهای کودکی... ان زمان ها که ...
یکشنبه 17 اردیبهشت 1391 18:30
پدر تنها قهرمان بود ! عشــق ؛ تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد .... بالاترین نــقطه ى زمین شــانه های پـدر بــود ! بدتـرین دشمنانم ؛ خواهر و برادر های خودم بودند ... تنــها دردم ؛ زانو های زخمـی ام بودند .... تنـها چیزی که میشکست ؛ اسباب بـازی هایم بـود .... و معنای خداحافـظ ؛ تا فردا بود
-
شهرام شکوهی
سهشنبه 11 بهمن 1390 21:34
وقتی که باز صدای اب میپیچه توی کوچه ها پر میشه از عطر گلا انگار تموم دنیا میشکفه غنچه ی گلی در ارزوی زندگی براش همین کافیه که بهش بگن تو خوشگلی نگاه گل به اسمون یه دم کنارش ننشست به بوته خار دم دست یه لحظه دل نبست یه روز یکی دید گل رو خواست بچینه تاج سرو تیزی خارهارو که دید عقلش بهش گفت که نرو گله به خار گفت که چرا...
-
تنهام...
سهشنبه 8 آذر 1390 18:09
دستت را به من بده از اتش بگذریم انها که سوختند همه تنها بودند زرتشت
-
زندگی...
سهشنبه 8 آذر 1390 17:43
در سرزمینی که نتوان مردانه زیست مردانه مردن زندگیست کوروش کبیر
-
تفلدمه
پنجشنبه 19 آبان 1390 14:56
مستانه جون تفلدت مبارک
-
یکی دیگه از ارزوهام براورده شد
یکشنبه 20 شهریور 1390 08:32
سلام دوستای خوبم. خوبین؟ من که حسابی خوبم . الان دوس دارم حیغ بزنم . حرف نمی تونم بزنم . صدام در نمیاد . فک میکنم الان یکی ازم یه چی بپرسه بزنم زیر...(بقیشو نمیگ فکرای بد میکنن) میدونید چرا؟؟ اگه گفتین!!! قـــــــــــــــــــــــــبول شدم قـــــــــــــــــــــــــبول شدم چی قبول شدم؟ ااااااا نمی دونید؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ای...
-
دوست دارم
یکشنبه 20 شهریور 1390 07:58
بهم میگن ساده نباش دوست نداره میگن دس تو دس غریبه ها میزاره بهم میگن که تو منو بازیچه کردی میگن یه روزی میریو بر نمی گردی می دونن عشق منی , غرورمو نمیشکنی آسمونم زمین بیاد , بدون فقط مال منی بگو تو هم دوسم داری بگو !! بگو تو هم دوسم داری بگو !! مرهم رو زخمام میزاری , نزار نزار از دوریت بمیرم نگو! نگو که تنهام میزاری !...
-
............
یکشنبه 20 شهریور 1390 07:55
برایت آرزومندم که عاشق شوی...واگرهستی....کسی هم به توعشق ورزد... اگراینگونه نیست....تنهاییت کوتاه باشد....وپس ازتنهاییت ، نفرت ازکسی نیابی...آرزومندم که اینگونه پیش نیاید...امااگرپیش آمد....بدانی چگونه دورازناامیدی زندگی کنی....
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 شهریور 1390 07:55
برایت آرزومندم که عاشق شوی...واگرهستی....کسی هم به توعشق ورزد... اگراینگونه نیست....تنهاییت کوتاه باشد....وپس ازتنهاییت ، نفرت ازکسی نیابی...آرزومندم که اینگونه پیش نیاید...امااگرپیش آمد....بدانی چگونه دورازناامیدی زندگی کنی....
-
عشق & ازدواج
یکشنبه 6 شهریور 1390 00:18
شاگردی از استادش پرسید: عشق چیست؟ استاد در جواب گفت: به گندومزار برو و پرخوشه ترین شاخه را بیاور. اما در هنگام عبور از گندومزار، به یاد داشته که نمی توانی به عقب برگردی تا خوشه ای بچینی؟ شاگرد به گندمزار رفت و پس از مدتی طولانی برگشت. استاد پرسید: چه آوردی؟ و شاگرد با حسرت جواب داد: هیچ! هر چه جلو می رفتم، خوشه های...
-
دلم تنگ است ...!
شنبه 5 شهریور 1390 04:12
دلم تنگ است دلم تنگ است دلم اندازه حجم قفس تنگ است سکوت از کوچه لبریز است صدایم خیس و بارانی است نمی دانم چرا در قلب من پاییز طولانی است !!
-
چرا ... شکست؟؟؟
پنجشنبه 16 تیر 1390 05:35
شیشه ای می شکند یک نفر می پرسد چرا شیشه شکست؟ مادر می گوید شاید این رفع بلاست یک نفر زمزمه کرد باد سرد وحشی مثل یک کودک شیطان آمد شیشه ی پنجره را زود شکست کاش امشب که دلم مثل آن شیشه ی مغرور شکست، عابری خنده کنان می آمد تکه ای از آن را برمی داشت مرهمی بر دل تنگم می شد اما امشب دیدم هیچ کس هیچ نگفت غصه ام را نشنید از...
-
شعر کوچه سروده « هما میرافشار » (پاسخ شعر کوچه اثر فریدون مشیری
جمعه 10 تیر 1390 06:19
صیدافتاده به خونم تو چهسان میگذری غافل از اندوه درونم؟ قشنگه از دست ندینش حتما بخونیدا ... بی تو طوفان زده دشت جنونم صیدافتاده به خونم تو چهسان میگذری غافل از اندوه درونم؟ بی من از شهر سفر کردی و رفتی قطرهای اشک درخشید به چشمان سیاهم تا خم کوچه به دنبال تو لغزید نگاهم تو ندیدی... نگهت هیچ نیفتاد به راهی که گذشتی...
-
کلام اول باران کویر
جمعه 10 تیر 1390 03:55
به نام خدای خالق انسان به نام انسان خالق غم ها به نام غم ها به وجود آورنده ی اشک ها به نام اشک تسکین دهنده ی قلب ها به نام قلب های ایجادگر عشق وبه نام عشق زیباترین خطای انسان